پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ
دور نگارِ من .. :)
تا جایی که یادم می اید ، هر وقت تاپیکِ کلاس زبانمان به شلوغی مربوط میشد ، من از مدافعان ان بودم !
فکر میکردم هنوز هم هستم ، اما عملا دو روز است که نظرم را تغییر داده ام ! من از این حجمِ عظیمِ سر و صدا که دو روز است به واسطه ی مهمان های ما فوقِ بد موقع در خانه تولید میشود بیزارم .. مصرفِ هندزفری ام سه برابرِ قبل شده است .. و اتاقم را میخواهم !
به کتابخانه میروم و به حساب خودم درس میخوانم .. هر روز نگاه های دخترِ موقهوه ای کتابخانه را تحمل میکنم (احتمالا او معتقد است من هیچگونه شعوری برای استفاده از محیط مطالعه ی کتابخانه ندارم !) .. هر ساعت به روابطِ ناخواسته ی کروموزومی فحش میدهم !
هرچند میخواهم این مسئله را فراموش کنم که حضور تعدادی ژنِ موروثی مشترک بین ما هیچ ربطی به برقراری ارتباطِ مابین ندارد !
و حتی اخیرا به یک حُسنِ بد از خودم پی برده ام ! ... من همه چیز را در اوجِ همهمه و اشوب رها میکنم و میروم ... در اوجِ صدا سکوت میکنم !
و این من را با من درگیر کرده است .. نه اینکه خودم را برای این خصیصه ملامت کنم .. که خودم را تحسین میکنم ! .. که کجا پنهان کرده بودم این روحیه ی معرکه را ! .. که چقدر کیف میدهد از دور نگاه کردنِ انها .. :)
و من در ابتدای پروژه ی امتحاناتِ نهایی ، ایستاده ام و از دور به خودم نگاه میکنم
.. معرکه است !
این خود را ... دوست دارم ...
۹۵/۰۲/۲۳