تا هفته ی دیگر معمارم !
خب .. من و رعنا تصمیم گرفته ایم معماری بخوانیم ! البته ممکن است این یک برنامه ریزیِ کاملا تحت تاثیر و گذرا باشد اما این تصمیم فعلی ماست و از انجایی که من همیشه تصمیماتم در مورد اینده را سر شام اعلام میکنم ، با اعلامِ معماری به عنوانِ تصمیمم برای اینده مادرم به غذا خوردن ادامه داد و پدرم تاکید داشت "ایشالا ببینیم هفته ی بعد چی قراره بخونی" :دی البته این به ان معنا نیست که خانواده ی من در گروهِ "بی احساس" ها قرار میگیرند بلکه یک واکنش کاملا منطقی است !
در مورد مادرم میتوانم به ضرس قاطع بگویم او هر گونه شراکتِ در تصمیم گیری در مورد اینده ام را از سه سال پیش ، زمانی که برخلاف عقیده ی او ریاضی فیزیک خواندم کنار گذاشت .. او حتی همان موقع هم پافشاری خاصی نداشت .. فقط دوست داشت من یک پزشک باشم ! اما خب من برایش توضیح دادم که در ان صورت تنها چیزی که میشوم یک افسرده ی خاک برسر است که در جوب میخوابد و او قانع شد !
پدرم اما بیشتر در مورد این مسائل با من حرف میزند .. حتی یک بار میگفت به نظرش من ادمِ مهندسی نیستم و احتمالا تبدیل به مهندسی خواهم شد که روز هایش را در دفتر یک مجله میگذارند .. کتاب ترجمه میکند .. یک خبرنگارِ سر بر باد ده میشود یا در لوس ترین شرایط اردیبهشت ها برای دیدنِ مراسمِ گلاب گیری به قمصر میرود ! (البته با این جزییات نگفت ولی منظورش همین بود !)
و از طرفی ماه هاست که من هر دو هفته یکبار رشته ای جدید را به عنوانِ راهم برای اینده اعلامِ رسمی میکنم !
برای مثال تا اواخرِ اسفندِ سال پیش قرار بود مهندسِ کامپیوتر باشم ! اواخرِ فروردین گرافیست بودم ! هفته ی اولِ اردیبهشت طراح صنعتی و در اواسطِ ان مهندس صنایع ! تا هفته ی قبل امتحان میدادم و با توجه به دفعاتِ زیادی که راهی بیمارستان شدم بیشتر از قبل برای مادرم توضیح دادم که اگر تجربی میخواندم افسرده ی خاک برسری میشدم که در جوب میخوابد و حتی مهندسی پزشکی را هم خط خطی کردم !
تصمیم فعلی معماری است .. چند دقیقه پیش به ذهنم رسید اگر واقعا این رشته را ادامه دادم یک روز بروم سر در شریف ، در چشمِ نقطه هایش زل بزنم و بگویم " همه چیت خوبه ولی فکرشم نکن میومدم اون تو و میذاشتم هیچی ازم باقی نذاری !"
(نگارنده به حجمِ عمیقِ عقده ای بازی های درونیش وافق است و خودش میداند این حرکتِ بچگانه و بی تاثیری است و حتی دلیلِ انجامِ این حرکتِ متصور شده را هم نمیداند اما او فردی نماد گراست و احتمالا این مسئله مربوط به نمادگراییِ درونِ اوست !)
ولی چه کسی مینداند چه پیش خواهد امد ؟ .. مسلما هیچ کس !