او خسته تر از ان است که به عنوان فکر کند !
تکیه داده ام به شوفاژ و خسته ام ! .. هنوز فیزیک مانده .. فیزیک و هندسه یک
از هندسه یک میترسم ! ... نه .. از منبعش میترسم ! خیلی گنده تر از بقیه ی کتاب تست های هندسه است !..
مادرم از صبح رفتارش مثل وقتهاییست که قهر است ! دیشب وقتی بحثِ دخترخاله اش که در کیش زندگی میکند و بخاطر وضعیت اخلاقی دخترش میخواهند برگردند حرف میزد بحثمان شد ! چون من معتقد بودم ارایش کردن یک دخترِ دوم دبستانی ربطی به بی تربیتی او ندارند و او معتقد نبود و بعد نمیدانم چرا کار به روزه نگرفتن من و روزه گرفتنِ دخترِ خاله ی ده دوازده ساله ام افتاد !
صحنه ی کاملا تراژیکی بود .. من و پدرم در سکوت دورهمی میدیدیم و مادرم همزمان واکنشِ معمولش در هنگام عصبانیت را انجام میداد !
هرکس روشی برای تخلیه ی عصبانیت دارد و روش مادر من مرتب کردن خانه و همزمان با ان به زبان اوردن چیزهاییست که هم خودش و هم طرف دعوی میدانند دچار مقدار زیادی بزرگنماییِ حاصل از عصبانیت است ! او خودش هم میدانست گرسنگی برای معده ی من ضرر بزرگیست .. خودش هم میدانست دخترِ خواهرش در محیطی مذهبی تر از ما رشد کرده است و طبیعیست که متفاوت تر از من رفتار کند و این مسئله ربطی به سطح پایینِ شعور مذهبی من ندارد .. خودش هم میدانست صدایش نمیگذارد ما بشنویم مهران مدیری دارد چه میگوید و ما در اصل داریم ادای تلوزیون نگاه کردن را در می اوریم ولی ادامه میداد .. بعد از هفده سال زندگی با او میدانستم با جواب دادن فقط زیر لوله ی گاز کبریت میکشم ! پس همان ادای تلوزیون نگاه کردن را ادامه دادم و مرتب تر روی مبل پهن شدم .. با ان شرایط هر ان امکان داشت حاشیه ی امنیت من روی کاناپه ی محبوبم توسط مادرم مورد تهاجم لفظی قرار بگیرد ! در اصل با توجه به اینکه علم دلیلی منطقی برای ربط داده شدن بحثِ ارایش کردن دختر دختر خاله ی مادرم و شعور پایین من ندارد ، باید هرگونه عامل (هرچند غیرمستقیم ) برای بحث در مورد پوزیشین پهن شدنِ من روی مبل ها از بین میرفت ! چون به خطر افتادنِ این حاشیه ی امنیت برای من حکم از دست دادنِ نیمی از هویتم در خانه را دارد !
خب من خودم هم میدانم از ان تیپ دخترهای مورد علاقه ی مادرم نیستم ! نه اینکه مرا دوست نداشته باشد ، منظورم این است که اگر حق انتخاب داشت به طور قطع دخترِ خواهرش را انتخاب میکرد .. از ان دختر های خیلی دختر که از هشت سالگی فرق گشنیز و جعفری را میدانند و برخلاف من موقع تلفنی صحبت کردنشان با افرادِ فامیل سکوت های پنج ثانیه ای اتفاق نمی افتد ! عملا اصلا به همین دلیل است که در نهایتِ بیشتر بحث های من و مادرم به این نتیجه میرسیم که من بیشعورم !
و اینکه در این ساعت از دومین روزِ کنکوری بودنم به شوفاژ تکیه داده ام و اینها را مینویسم دقیقا برای فرارِ ذهنی از تست های چندشِ شصت و پنج تا صد و چهارِ دنباله های کثافت است !