ماضی ساده .. بودن یا نبودن
و بر اساس اصولِ وارده باید الان در حال حل کردن تمرین های فصل سه ی فیزیک میبودم .. که فی الواقع نشسته ام کف حال و کالباس و گوجه میخورم به اضافه ی نوشابه با بطری !
ان روز که رفته بودم صفحه ی اصلی وبلاگم و داشتم فکر میکردم اقای روانی از این بی در و پیکر نوشت های من برای "خوشبختِ دلنشینش" میخواهد چه بیرون بکشد ، چشمم به قدیمی تر نوشت هایم افتاد
بعد تر ، چشمم به ارشیو پودر شده ی بلگفایم ..
حسم ، مثل قرقره کردن ابلیمو بود ! مثل دوره ی عکس های سیزده چهاده سالگی .. !
این حال انگار همیشه است ... مثلا همین ها را اگر دو سال دیگر بخوانم با خودم فکر میکنم این مزخرفات دیگر چیست ..
ما کلا همینیم .. انگار که روی یک پل چوبیِ یخ زده باشیم ، پشتِ سرمان را دوست نداریم .. از نگاه به ان خوشمان نمی اید ..
فرار شاید !
هرچند ، مدارک جرم را هیج وقت نمیشود پاک کرد ... اخر باز ان سیزده سالگی مزخرفِ دماغ گنده ات توی البوم فامیل دیده میشود
توی فیلم های عروسی !
اصلا ماجرا این است که ان پل چوبیِ یخ زده را اگر خراب کنیم ، پرت میشویم پایین .. حال که زاده ی گذشته است .. و اینده که حاصل حال ... همه ی ان ها پرت میشوند پایین .. !
مثل این ترکیبِ خرِ کربن دی اکسید و کربوهیدرات و درصد هایی سدیم که در حال پایین رفتن از گلویم است .. یا نت های این اهنگِ در حال پخش ..
ولی خب کداممان میتوانیم نفی کنیم که اگر گذشته نبود ، "این" نمیشدیم .. ؟
من کجای دنیایم پرت میشدم اگر ان روز افتابیِ گرم ، با افتاب و اشعه اش پشت موهایم برای ان عکسی که دوست داشتم بگیرم و نمیشد جنگ نمیکردم .. ؟
که ان تعطیلات ، خودکار بیک را نمیساختم..
ان هفت سالگی ، پچ پچ های سرم را در قسمت انشای کتاب "بنویسیم" نمینوشتم ..
به میم ان جمله را نمیگفتم ...
بیست و نهم مرداد برای نقد کتاب به رشت نمیرفتم ...
به مهری سلام نمیکردم ..
ان اهنگ را .. گوش نمی دادم .. ؟
شاید بیشتر از این حرف ها باید از ماضی ساده ام ممنون باشم ...
شاید !
+ و همانا خواب الودگی بدترین واقعه ی شنبه هاست ...
تف بر تو !
خوشحال میشم وبم رو دنبال کنی