خودکار بیک

به احترام تمام لحظه های زمینی بودنم

خودکار بیک

به احترام تمام لحظه های زمینی بودنم

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ب.ظ

نزدیکی بیشتر به راس سینوس یا طوفانِ قبل از طوفان !

دراز کشیده بودم روی کاناپه ی خودم (که در اصل جزو املاک قانونی مادرم است ولی فعلا توسط من غصب شده) و داشتم برای استراحتِ بعد از امتحانِ امروز اینستاگرامِ جانِ دل را اسکرول میکردم ، از بین همه ی عکس هایی که بخاطر لایک های دیگران به من هم توصیه شده بود به موج جدیدی از اعتراضات برخودم ، موجِ عجیبی که شاید سراغازِ یک رنسانس فرهنگی در عصر ما باشد (چون به نظرِ من هروقت شور یک چیزی دربیاید و مردم از ان چیز حالشان به هم بخورد یا انقلاب میشود ، یا رنسانس میشود یا برایش یک اهنگ خوانده میشود !)

و تا امروز تصورم این بود : ما در برهه ای از تاریخ قرار گرفته ایم که هیچ رخدادِ عظیمِ تاریخی (مثل انقلاب ها و اعتراضات و موج هایی مثل  رنسانسِ صنعتی و ادبی مختلف) در ان اتفاق نخواهد افتاد ! ..

در واقع من از همه چیزِ عصرِ خودم راضی بودم ، جز این که چرا نمیتوانم جزئی از یک شورش باشم !

برای یک موجودِ عصیانگرِ نسبتا دیوانه ، جزئی از یک شورش بودن مثل اکسیژن میماند ! در تصوراتِ ده سالگیم از دانشگاه (بنا به انچه در سریال های ان زمان دیده بودم) خودم را سردسته ی یک مشت معترضِ شعار بده میدیدم ! هرچند الان درصد زیادی از این خیال متلاشی شده و حتی دیگر ان تیپ سریالها پخش نمیشود !

اصلا  عصیانگری های من هم کنترل شده اند ... یا دقیقتر ، کمی بیشتر شبیه به دختر های خیلی خوبِ سریال های ساعتِ هفتِ بعد از ظهرِ سالهای قبلِ شبکه ی دو شده ام ! ( وحتی جدیدا موهایم را باز میگذارم ! )

و این منِ دراز کشیده روی کاناپه ، فکر میکند جامعه ی کشورش تا چند سال اینده هیچ شباهتی به چیزی که امروز هست نخواهد داشت ! 

این یک ایمانِ قطعی است ! .. ما موجوداتِ خسته ی خدا ثابت کرده ایم که نمودار سینوس ها نه تنها در زندگی شخصی که در زندگی جمعی ما با همدیگر هم جواب میدهد ! 

من امروز میتوانم قسم بخورم که ما در قله ی انحطاطِ فرهنگی هستیم ! .. و این اعتراف از زبان یک دهه هفتادی تنها این را ثابت میکند که ما واقعا در حال غرق شدن در یک گردابِ خود ساخته هستیم .. و بویش .. بویِ سبز لجنی اش همه جا می اید !

جامعه ی این روزهای ما خیلی شبیه به  یک بیمارِ سرطانیِ بیچاره ی در حال تزریقِ کورتون است !  .. همانقدر شکننده و در حال عذاب .. !

دختر هایی که برای چند نفرِ بیشتر در فالوعرهایشان تن به پست کردنِ هرعکسی میدهند .. پسرهایی که نفسِ حیوانیِ قوی ترشان روی اعصاب است .. فحش ها .. اعتراض هایی که مساوی شده با انتشارِ عکس های مستهجن ...

خیلی مسخره است که بپرسم داریم به کجا میرویم ! چون واضح است داریم به کجا میرویم ! 

هر روز که میگذرد ما بیشتر به راس سینوس نزدیک میشویم .. و این برای  احساساتِ سابقا خاموشِ شورش طلبانه ی من ، نوید دهنده ی یک شورشِ درونی جدید و طبعا ماجرایی جدید است ! 

که مثلا روزی برسد که دنیایمان مثل امروز نباشد .. خودمان دوباره بسازیمش .. دست هایش را بگیریم و ببریم چند دست لباس جدید برایش بخریم .. !

+ و شاید به پست بخورد ed sheeran | the A team


1aaa1df2f0ebf07d117948b40d3d6225

موافقین ۴ مخالفین ۱ ۹۵/۰۳/۰۵
دریا (خودکار بیک)

نظرات  (۱۸)

۰۵ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۳ مستر نیمــا
کاملا با در این مورد باهات هم نظرم. از اوجی داریم به نقطه عطف و به دنبالش به قعری میریم که برگشتن ازش خیلی سخته.شاید غیر ممکن
پاسخ:
فکر نمیکنم غیرممکن باشه... سخت هست.. ولی غیر ممکن نیست! 
۰۵ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۶ نفس نقره ای
قله انحطاط فرهنگی! قابل تامله!
پاسخ:
فک کنم زیادی قلمبه سلبمه شد :|
۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۵ راسن حسینی
خیلی باهات موافقم..درواقع بهتره بگم انگار از طرفم پست گذاشتی..عین حرفای منو زدی انگار🍃👌
چند وقت بود داشتم فکر میکردم،
باید کسایی شبیه ما کنار هم باشن تا بدون اینکه حتی خودشون بفهمن دنیارو یه شکل دیگه بکنن..کسایی که خلاف جهت شنا میکنن..بعد اونوقت موجها میتونن بفهمن که مسیرشون اشتباه بوده..بعد میتونن یکی یکی ..
حتی چند روزی میشد به این فکر میکردم که شاید نسلی که انقد ازش ناامیدم، خودش ناجی این وضعیت باشه! 
باورت نمیشه چه ایده هایی توو اون لیست بنفشم واسع این چیزی که گفتی نوشتم..و باورت نمیشه چقدر از حجم زندگیم درگیر فکر کردن بهشونم..و از اونجایی که خودمو میشناسم اگه زنده باشم زنده میکنمشون..
مرسی بخاطر پستت!
امروز انگار روز ورق زدن فکرها و قولها و ایده هامه..
هرچند هرگز غیرممکن بودناشون از نظر بقیه برام ذره ای مهم نبوده،چرا که امکان از باور و عمل خالقش به وجود میاد💜

پاسخ:
و تو با رشته ای که انتخاب کردی بیشتر از من درگیری و بهتر از من میبینی چه خبره... نه؟ 
یادم باشه لیستِ خودمو بنویسم 😓
آزمایشای فیزیک رو خوندی؟! واااای...
پاسخ:
وضعیت خرابه هیچی نگو :(
اینجا هم خیلی روبه راه نیس! 
پاسخ:
حالا رو سنگ قبرمون که نمینویسن فیزیک چند شدیم :| نه؟ 
رو کارنامه مینویسن ، اونم میچسبونن روی سنگ قبر!خخخخ...فقط کافیه فیزیک رو بدم ، خدایاااااا
در چه حالی؟ یه دور کردی؟!!! 
من یه دور کردم ، سوالای دی رو خوندم اما خردادش یه کم سخت بود:| .. آزمایشا و خوندنی دو فصل آخر مونده.
پاسخ:
یه دورو که کردم... دارم نهایی حل میکنم ولی ازمایشا و یه سری خورده ریز مونده... دیگه واقعا خسته شدم! 
3 نمره غلط:)))))) خیلی شانس آوردم. سخت بود.
پاسخ:
منم دقیقا سه نمره غلط! دیشب دوباره حالم بد شد رفتم بیمارستان! 
چی؟؟! چی شده؟ الان خوبی؟
پاسخ:
دیگه عادت دارم... اون از هندسه که کارم به سرم کشید.. اینم از فیزیک که سه تا آمپول زدم! 
ایشالله که خوب بشی ، فقط چند تا امتحان مونده تحمل کن:)
همین الان در عرض 1 ساعت 8 تا درس متنی ادبیات رو خوندنم:))) عصر حس درس خوندن نداشتم!
پاسخ:
حوصله ندارم اصلا! 

سلااام  دختره خوب..این اولین نظر و کاملا بیربط به پسته.: )

من دیروز وبتو پیدا کردم و مات و مبهوت کلی عقب رفتم و پستاتو خوندم ...حس کردم دارم دفتر خاطرات خودمو ورق میزنم...

در مورد بعضی حرفات خیلی تو فکر رفتم..درباره زمان،بزرگ شدن،هنر،نوشتن...

راستی هفتادی و چندی هستی فاطمه:)؟؟

پاسخ:
سلام بر خواننده ی جدید :)  روزت خوش دلاور :)
هفتاد و هفتی ام :) 

:))))))))))))

قوربانه تووو:*

من نیز هفتاد و هفتم. وااااای :دی

ولی نیمه دوم.یعنی الان دارم سوم دبیرستان میخوانم(خوندم رفت دارم امتحاناشو میدم):))

پاسخ:
خب منم نیمه ی دومم و فردا ادبیات دارم به حول و قوه ی الهی :)
http://trainbit.com/files/1448147884/agar_che_omri.mp3
پاسخ:
خیلی دیوانه کننده اس... :))
۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۳ آقای سر به هوا ...
فاطمه نسبت یه سنت خیلی خوب مینویسی ها .
الان دقت کردم .
ناراحتیی که من دارم از جامعه هم همینه ...
دیگه قسمت ممنوعه ای تو بدن هیچ دختری وجود نداره . برجستگی ها مال لایکه !
پاسخ:
مرسی از تعریفت :) کلی لبخند زدم :)

هنوز نفهمیدم واکنشِِ درست در مورد این مسئله چیه.. شاید بخشی از دلایل دخترا هم واکنشای هیجان زده ی پسراست.. که البته اونا هم دست خودشون نیست! 
آهنگِ خییییییییلی خوب بود ، فک کنم تا چند هفته فقط همین پلی بشه:))
پاسخ:
اهنگِ درگیر کننده ایه 
حسابان در چه وضعه؟
الان فصل 4 رو تموم کردم. دارم نهایی این فصل رو میخونم. امروز فصل 5 هم کامل تموم میکنم. این دو تا بارم زیادی دارن.
پاسخ:
من که امروز ترم اولو میخونم فردا ترم دوم، روز آخرم جمع بندی... اینم بدیم بره! 
آره دلم میخواد زودتر تموم بشه. فاطمه فقط چند روز مونده تا ما هم کنکوری بشیم:)) .. کلی برنامه براش دارم.
پاسخ:
فعلا که فقط به یه استراحتِ گنده فکر میکنم! 
حتی دارم به طور حسابان میخونم :|
منم اولش یه استراحتی میکنم اما خیلی هیجان زده ام! نمیدونم یه ترس عجیبی حس میکنم!
پاسخ:
مثل یه هزار تو میمونه که آخرش معلوم نیست! 
بذار لمسِشَ کنیم شاید کمتر از هزار تو بود!
پاسخ:
شاید...  :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی